به نام خداوند بخشنده و مهربان

یکی بود یکی نبود 
در سرزمین کوچک روباره و شغالی زندگی می کردند.که هر موقع روباه غذایی برای 
خوردن پیدا می کرد شغال نقشه می کشید که غذاهای روباه را بگیرد. روباه تصمیم
 گرفت تا شغال را خسته کند. بعد از آن روز شغال پشت صخره پنهان شد تا غذای
 روباه را بگیرد اما روباه نیامد . روباه نقشه کشیده بود که شکارچی ها را به دنبال خود
 بیاندازد تا آن ها شغال را بگیرند. که شغال بدود و خسته شود که دیگر غذای کس 
دیگری را ند.

نویسنده : محمد نعیم حاجی زاده

نام داستان : ماهی سرگردان

داستان : روباه و شغال مفت خور

روباه ,شغال ,ها ,نقشه ,خسته ,یکی ,را بگیرد ,شغال را ,ها را ,شکارچی ها ,که شکارچی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نکس وان موزیک گروه بدر کنگان محتوای برتر تحلیل انواع روغن های طبیعی و گیاهی قیمت طلا انجام تحلیل پایان نامه مجله اینترنتی خبری و سبک زندگی گلچینو Everything is Yellow پایکدر ایران در استانبول ترکیه